چی کار کردم؟....باورم نمی شه....تا دیشب چی بودم و الان چی شدم؟...
تا دیشب عشق بودی و از امروز قراره دوست باشی....؟!....باید فراموش کنم دوستی که دارم عاشقش هستم...اما به کدامین گناه؟....
پس از این ....چه زجری خواهم کشید....چه زجری خواهی کشید.....
عشقم را جا گذاشته ام....مدتهاست روی همان صندلی با قلبم جای گذاشته ام....وحال آمدی و آمدم که این بار عشق را پشت واژه دوستی پنهان کنیم؟....باشد....شاید راه درست همین است که ذره ذره آب شد....ذره ذره تباه شد...ذره ذره جدا شد....چه احمقانه....باید دستم را بگیری تا با دیگری خوشبخت شوم...یا من بگیرم که با دیگری خوشبخت شوی....
یاد دوستیهای قدیم به خیر که چه پنهانی و خالصانه تنها پی خوشبختی هم بودیم....و به بهانه عشق نه تو تباه می شدی و نه من....می شود روزی دوباره همان شوم و همان شوی؟.....
آری... شاید روزی عشقم برگردد...شاید روزی عشقت برگردد....و قرار است که آن روز را انتظار بکشیم.....
این بار نگفتی دوستت دارم....چه مبارزه ایست مبارزه ی خود با خویشتن....نه دوست من؟....
صدای مردانه ات عین خود سکوت بود......
شهرام از سیما خواستگاری کرد....خواستگاری که چه عرض کنم....پیشنهاد... بیشتر دوستی بود که حالا شاید به ازدواج کشیده شود!....سیما هم چه محکم و قوی جواب منفی داد....
شیرین و شروین دعوا می کنند و شیرین گریه می کند...
علی را می بینم که باز با همان حالت مشغول است...
امیر که روزی به من ادعای عاشقی داشت و به نحوی از من ضربه خورد 10 روز است که به دانشگاه نمی آید و آوازه اینکه می خواهد به خاطر مشکل مالی انصراف دهد همه جا پیچیده...
هیچ کدام از این ها به من ربطی ندارد...ولی کاش کسی پاسخ می داد که این میان دل من چرا گرفته است از این ماجراها؟......
امروز بد بودم....بدتر از همیشه....یاشاید هم خوب بودم....خوبتر از همیشه....چه بی قرار بودم قبل از این تصمیم....و چه ناگهانی هستی و شقایق را از کلاس بیماریهای داخلی بیرون کشاندم که مهر تایید آنها هم بر کارم زده شود....و بعد.....
چی کار کردم؟.....درست یا غلطش رو زمان معلوم می کنه.....یا حتی این رو که می تونیم یا نمی تونیم.....
یک دوست به دوستش چند تا sms یا زنگ می زنه؟....باید مواظب باشم....مواظب باشی....
کاش این عشقم بود که بر می گشت....کاش عشقم روزی برگردد...نه دوستم....
جایت بدجوری خالیست ستاره ی من.....