سلام.....
چرا سلام می کنم؟.....نمی دونم....
چرا وبلاگ زدم؟.....نمی دونم....
نمی دونم....نمی دونم چی شد که امشب با وجود امتحان خفن فردا اومدم و دارم شروع می کنم به وب نویسی.....
دارم به گذشته نگاه می کنم.....به گذشته این 20 سالم....کمتر از یک ماه به تولدم مونده....به تولد 21 سالگی.....دو دهه از عمرم گذشته....چقدر تولد پر استرسی خواهم داشت......
اینجا رو دوست ندارم....احساس غریبی می کنم .....هیچ آشنایی نیست....هیچ هم صدایی نیست.......
چقدر دلم می خواست یه جایی باشه که هیچکی نباشه......تنهایی رو دوست دارم؟!......نمی دونم....
ولی منظورم این نیست....منظورم اینه که خوشحالم از اینکه کسی آدرس اینجا رو نداره و احتمال پیدا کردنش ضعیفه......
نمی دونم.....نمی دونم.....شاید روزی بشه که آدرس اینجا رو به همه بدم....شایدم اینجا واسه همیشه
مسکوت بمونه.....
دلم می خواد اسمم همون حنین بمونه....با اینکه اسم واقعیم نیست....ولی اسم وبلاگ قبلیمه....اسمیه که مدتها روش فکر کردم....اسمیه که ریشه توی وجودم داره.....حنین.....ناله.....ناله ی عاشقانه.........
واسم مهم نیست که ممکنه به بقیه با این اسم ردی بدم.....مهم اینه که من هنوزم فقط یه ناله ام.....یه نا له ی
بی صدا.....این ناله خیلی وقته شروع شده....کی تموم می شه؟.......اصلا تموم می شه؟...........از وقتی اومدی این ناله سوزناک تر شد و تازه جون گرفت....و حالا که رفتی......
می خوام ازت کم بنویسم.....کم..... تا اونجایی که می تونم کم........
سکوت می کنم که در قلبم جاری باشی نه در زبانم............................